شیشه، نزدیکتر از سنگ ندارد خویشیهر شکستی که به هر کس برسداز خویش استنویسنده: صائب تبریزی + نوشته شده در چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 6:46 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
گفتید: ما کسانِ خداییم در زمینای ناکسان ! خداست شبیه ِ کدامتان؟نویسنده: حسین جنتی + نوشته شده در چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 23:23 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
پیوند عمر بسته به مویی ست هوش دارغمخوار خویش باش، غم روزگار چیستنویسنده: فریدون فرح اندوز + نوشته شده در پنجشنبه سی ام آذر ۱۴۰۲ ساعت 8:41 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
بی هندوانه میشود یک شب به سر کردوقتی پدر شرمنده ی یک لقمه نان استحافظ ندارد پاسخی در فال دیوانوقتی که میبیند عدالت بی زبان است نویسنده: مسعود ایمانی صورت + نوشته شده در پنجشنبه سی ام آذر ۱۴۰۲ ساعت 16:20 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
هیچ گاه حسرت ایام ندارم اماخودمانیم، چه پاییز غم انگیزی بود....نویسنده: علی صاحبکار + نوشته شده در پنجشنبه سی ام آذر ۱۴۰۲ ساعت 23:59 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
اگر ز گور، به جایی دری نباشد چه؟وگر تمام شود، محشری نباشد چه؟گرفتم اینکه دری هست و کوبه ای دارد...درآن کویر، کس دیگری نباشد چه؟کفنکشان چو در آیم ز خاک و حق خواهمدبیر محکمه را دفتری نباشد چه؟شراب خُلَرِ شیراز داده ام از دستخبر ز خمرهی گیراتری نباشد چه؟چنین که زحمت پرهیز برده ام اینجابه هیچ کرده اگر کیفری نباشد چه؟برنده کیست در این بازی سیاه و سپید؟در آن دقیقه اگر داوری نباشد چه؟نویسنده : حسین جنتی + نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 7:7 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
جز رنج ،چه بود سهمت از اين همه عشقمظلوم ترين عاشق دنيا " مادر" نویسنده: میلاد عرفان پور + نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 2:19 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
زﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪی ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪی ﺧﻮﺩﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ داردﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷُﺮﺷُﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣَﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣُﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖﮐﻪ ﺩﺭ آﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭدﺯﻧﺪﮔﯽ آﻥ ﮔُﻞ ﺳُﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽﺑﻮﯾﯽﯾﮏ ﺳﺮآﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ داردزندگی کنﺟﺎﻥِ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ!ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖﻗﺼﻪی ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺷﮑﻨﺪﮔُﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽﻣﯿﺮﺩﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓِ ﺧﺰﺍﻥ میگیردﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ!ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪﻫﺎﺳﺖﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎهىنویسنده: مشفق کاشانی + نوشته شده در جمعه هفدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 1:13 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
در این دنیا که روحت جسم خود را ترک خواهد کرد، از این نامردمانِ بی مروت انتظاری نیست... نویسنده: علی صاحبکار + نوشته شده در دوشنبه سیزدهم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 1:6 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
چرا زبان بگشایم؟ که دردهای بزرگبه جز سکوت ندارند مرهمی دیگرنویسنده: سجاد سامانی + نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 0:10 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
به ماهِ روی تو این آرزو که من دارمهزار سال اگر بینمت هنوز کم استنویسنده: فغانی شیرازی + نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 2:40 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
یه جایی تو کتاب بر باد رفته نوشته بود : در کشوری که مردمِ بی سواد به ثروت های بی حساب رسیده بودند، دیگر چه نیازی به آموختن بود؟عجیب این جمله برام آشنا بود. + نوشته شده در دوشنبه سی ام مرداد ۱۴۰۲ ساعت 1:10 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
سکوت کرده ای، اما نه اینکه حرفی نیستدر انتهای سکوتت لبالب از سخنی...نویسنده: علی صاحبکار + نوشته شده در دوشنبه سی ام مرداد ۱۴۰۲ ساعت 1:11 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
من و تومثل همیم، پُریم از حرفِ نگفتهبینمون دیوار ساختند، چشامون به هم نیفتهما مسافری غریبیم توی تقدیری پر از شککه گمان واقعیمون توی رویامون شکفته... + نوشته شده در سه شنبه سوم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 9:10 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
در تماشای تو قانع نشوم من به دو چشمهمه چشمان جهان گو به سرم بشتابند...نویسنده: شهریار + نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۲ ساعت 6:47 توسط فرشته امدادی | بخوانید, ...ادامه مطلب